کد مطلب:9981 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:315

تا ملاقات خدا(7)
مقاله
بسم الله الرحمن الرحيم



إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ[1]



در جلسه گذشته گفتيم: قرآن كريم كساني را كه به لقاء الهي اميد ندارند، سرزنش كرده است. اميد هنگامي پيدا مي شود كه انسان ابتدا تصوري از متعلَّق اميد و سپس تصديقي هر چند ضمني نسبت به آن داشته باشد. كساني در همين مرحله مشكل دارند. برخي از كساني كه ضعف علم دارند، به دليل نداشتن تصور درستي از مفهوم لقاء گفتند: در آيات مورد اشاره مضافي محذوف است؛ يعني لقاء الله در حقيقت لقاء رحمته يا لقاء امره يا لقاء عذابه و... است. البته بايد اعتراف كرد كه ما نمي توانيم حقيقت ذات، صفات و حتي فعل خدا را درست درك كنيم. شخصي مانند حضرت ابراهيم عليه السلام از خدا مي خواهد كه حقيقت احياء را به او نشان دهد. ما از راه آثار فعل خدا، به تصوراتي از فعل او مي رسيم و هرگز نمي توانيم به حقيقت آن پي ببريم. كسي كه مي خواهد به لقاي خاص الهي اميد داشته باشد، چه تصوري از آن دارد؟ همان طور كه از ذات الهي تصور مبهمي داريم، درباره لقاي او هم مي توان تصوري مبهم داشت. يعني انسان آن قدر به خدا نزديك شود كه ديگر هيچ حائلي بين او و خدا نماند. كساني گفتند: لقاء مربوط به اجسام است در حالي كه خدا جسم ندارد؛ بنابر اين از لقاء منزه است و بايد اين آيات را تأويل كرد. پس ممكن است كساني با محال دانستن لقاء به آن معناي دقيق، اميدي هم بدان نداشته باشند. آيا طبق آيه بالا، اين ها اهل جهنم هستند؟ بي گمان آن آتش جهنمي كه براي منكرين معاد در نظر گرفته شده است، براي چنين كساني نيست. از آنجا كه اين لقاء ممكن است اشاره به لقاء كامل باشد؛ يعني نهايت قرب به خدا، در اين صورت، آتش هم آتش ديگري مي شود. چنان كه اميرالمؤمنين عليه السلام در دعاي كميل مي فرمايد: « فهبني يا الهي و سيدي و مولاي صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك»؛2خدايا به فرض كه بتوانم بر آتش تو صبوري كنم، چگونه بر فراق تو صبر كنم؟! اين آتش كه آتش فراق از خداست، سوزنده تر از آتش جهنم است. آن هايي كه به لقاي الهي اميد ندارند به آتش فراق او مبتلا مي شوند. براي تقريب به ذهن، تصور كنيد اگر مادري فرزند خردسالش را گُم كند، چه حالي خواهد داشت! و اگر پس از چند روز ناگهان فرزند خود را پيدا كند، چه لذتي براي مادر حاصل خواهد شد! گاهي از شدت شادي نمي تواند تحمل كند و از حال مي رود؛ بنابراين جدا بودن از محبوب بسيار دشوار و رسيدن به او بسيار لذت آفرين است كه در باره خداوند به حدّ اعلا مي رسد. هنگامي كه انسان كمالي را در كسي ببيند، بر اثر انس گرفتن و تمركز، به محبت مي انجامد. بنابراين دوست داشتن به سبب وجود كمال در محبوب است. جهات دوست داشتني خدا حد و مرز ندارد و هر كس به اندازه فهم ناقص خودش، مرتبه اي از آن را ممكن است درك كند. اگر روح كسي اين توانايي را داشته باشد كه اوج بگيرد و آن مراتب عاليه كمال را درك كند، چه قدر آن صاحب كمال را دوست خواهد داشت؟! كامل ترين موجودات عالم در برابر كمال الهي، مانند قطره اي در برابر اقيانوس نيستند ؛ زيرا كمالات خدا نامتناهي است. با اين وصف، اگر سر تا پاي وجود انسان عشق به خدا شود، هنوز كم است. رسيدن به لقاي ويژه الهي، شدني است؛ و گرنه امثال امام زين العابدين عليه السلام آن را آرزو نمي كردند، ولي اگر كسي از همان آغاز بگويد: لقاي الهي شدني نيست، يا اين تعبيرات مجاز است، يا كلمه مضاف محذوف است و...، ديگر دنبال آن نمي رود. گاهي انسان چنين ملاقاتي را تصديق مي كند ولي آن را نمي خواهد؛ زيرا به جاي ديگري دل بسته است! اين نكته در امور محسوس ظاهري هم وجود دارد؛ كساني كه به يك مورد خاصي دلبستگي پيدا مي كنند، اگر مورد كامل تر از آن را هم ببينند، توجه نمي كنند. دلي كه به اين محبت هاي ظاهري - به ويژه اگر با اموري همراه باشد كه مرضيّ خدا نيست - وابسته شد، ديگر سراغ محبت خدا نمي رود؛ اگر هم برود به او نمي دهند، چون لياقت ندارد. اما اگر اين چنين وابسته نباشد، چنان چه همت كند، خداي متعال با لطف خود او را جذب مي كند:



تا كه از جانب معشوق نباشد كششي كوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد



بر اساس روايات، در بهشت جلوه هايي از نور عظمت الهي وجود دارد كه گاهي براي اولياي خدا ظاهر مي شود. وقتي اين جلوه هاي الهي ظهور مي يابد، اهل بهشت چنان مدهوش مي شوند كه همسرانشان نزد خدا شكايت مي كنند و مي گويند: اين ها اصلاً به ما اعتنايي ندارند! اين نهايت لذت است. كسي كه مي خواهد به چنين مقاماتي برسد، همه كارهايش براي خداست، نمي خواهد با هيچ آفريده اي سخن بگويد و يا معاشرت كند، مگر براي انجام دادن وظيفه و كسب رضايت الهي. در اين صورت، خداوند از باب لطف، محبت خود را روزي او مي كند به گونه اي كه همه گفتار و كردارش براي خدا مي شود، ولي اگر لذت هاي دنيوي فضاي دل را گرفت، ديگر جايي براي محبت الهي باقي نمي ماند، خدا هم به چنين دلي توجه ندارد.